خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: نگاهي به وبلاگها
سرويس: نگاهي به وبلاگها
خداي من، دقايقي بود در زندگانيم که هوس ميکردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ديروز بود و هراس فردا بر شانههاي صبورت بگذارم، آرام برايت بگويم و بگريم...
به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در وبلاگي به نشاني http://jomelatetalaii.parsiblog.com آمده است: خدايا تو گفتي: عزيزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي، من آني خود را از تو دريغ نکردهام که تو اينگونه هستي. من همچون عاشقي که به معشوق خويش مينگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظارهات نشسته بودم.
پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي، اينگونه زار بگريم؟
گفت: عزيزتر از هر چه هست، اشک تنها قطرهاي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج ميکند. اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي بر زنگارهاي روحت ريختم تا بازهم از جنس نور باشي و از حوالي آسمان، چراکه تنها اينگونه ميشود تا هميشه شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم گذاشته بودي؟ چرا آن همه درد در دلم انباشتي؟ گفت: روزيت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي، پناهت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي... ميخواستم برايم بگويي آخر تو بنده من بودي چاره اي نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردي.
پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي؟ گفت: اول بار که گفتي "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم، تو باز گفتي خدا و من مشتاقتر براي شنيدن خدايي ديگر...
گفت: عزيزتر از هر چه هست من دوستتر دارمت...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر